Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فارس»
2024-04-30@02:43:14 GMT

شبی که شهدای بندمیر اهالی محله را میهمان کردند

تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۰۸۵۶۶۵

شبی که شهدای بندمیر اهالی محله را میهمان کردند

خبرگزاری فارس، رودان- حامد آزادی: حوالی ظهر بود که یکی راویان و یادگاران جبهه ها شهر را در اداره ملاقات کردم. خیلی کوتاه به من گفت: امشب دعوت هستی در اتاق نبودی و دعوت نامه را روی میزت گذاشتم. تشکر کردم و حدس زدم که حتما جایی برنامه فرهنگی هست چرا که آقای عباس زاده همیشه پای ثابت این جور کارهاست، وقتی چشمم به پاکت افتاد که پشت آن اسمم نوشته بود بی درنگ بازش کردم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

جمله بالا دعوت نامه میخکوبم کرد شما به میهمانی شهدا دعوت شده اید و در انتها هم نوشته بود از طرف شهید ابراهیم کریمی و شهید موسی شاکری زاده، با خودم گفتم مگر من که هستم که شهدا دعوتم کنند، بغض گلویم را فشرد و لحظه شماری کردم تا نماز مغرب و عشا برسد و بعد از آن خودم را به محله بندمیر برسانم.

از همان ورودی محله صدای نوحه و نور محل مراسم هر کسی را به سمت میهمانی شهدا صدا می زد. خیابان منتهی به منزل شهید موسی شاکری زاده محل میهمانی بود‌ از همان ابتدا که به سمت مجلس حرکت کردم بسیجیان محل به استقبال می آمدند ظاهراً آنها مسوول پذیرش میهمان ها بود و در بدو ورود همه را با شربتی گوارا به سمت مراسم راهنمایی می کردند.

اهالی محله بندمیر هم کم کم صندلی ها را پر می کردند تا سریعا این میهمانی بزرگ آغاز شود به گفته خودشان این اولین بار است که بعد از چهل سال شهدا در محله شان میهمانی برپا و آبرو داری میکنند تا حالا سابقه نداشته که کوچه ها و خیابان ها محله برای شهدا اوروق شود و اهالی کیپ تا کیپ صندلی را هم پر کنند.

در ردیف پنچم نشستم و اولین چیزی که چشم را گرفت عکس دو شهید در طرفین محل اجرا مراسم بود. هنوز پشت لب شان هم سبز نشده بود سن ها را دیدم متوجه شدم یکی در شانزده سالگی و دیگر در 17 سالگی با آسمان ها پر گشوده اند. همیشه به یاد امام باشید مثل مردم کوفه نباشید که امام را تنها گذاشتند، پیرو ولایت فقیه باشید و امام را تنها نگذارید که او حسین علیه السلام است ، این ها بخشی از وصیت نامه این دو شهید نوجوان بود که در کنار تصاویرشان نقش بسته بود و در عین نوجوانی پیروی از ولایت فقیه را اصل اسلام دانسته بودند اصلی پس که از چهار دهه حالا برخی از روشنفکران غرب زده فراموشش کرده اند.

دیگر همه آمده اند از مردم تا خانواده معظم شهدا و تا مسوولان شهر از فرمانده سپاه تا فرمانده جوان حوزه بسیج امام جعفر صادق علیه السلام که به گرمی از همه استقبال می کرد تا بخشدار مرکزی و  امام جمعه شهرستان که ظاهراً سخنران ویژه مراسم بود و مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان که روای این جلسه آسمانی بودند.

در ابتدای مراسم مجری برنامه از حاج حبیب کریمی برادر شهید ابراهیم کریمی برای عرض خیر مقدم به مدعوین و مهمانان دعوت کرد. حاج حبیب هم در یک نطق گیرا خیلی خوب میهمانان برادرش را تکریم کرد و خوش آمد گفت، شاید او خوب می‌دانست که قطعا برادر شهیدش همین گوشه کنار به تماشای او نشسته است.

بعد از دکلمه و اجرای سرود توسط نوجوانان هنرمند رودان مجری برنامه یاد حاج قاسم دلاور را زنده کرد... و اینگونه گفت:  به یاد آن شهیدی که پیکرش در میان خشم کین دشمنان، در میان آتش سوخت و روح مسیح هایش همچون  ققنوسی در آغوش هم رزمانش آرام شد. شهید قاسم سلیمانی عزیز مان، او نامش هیچ گاه از ذهن و دل و لحن همه ایرانیان و آزادی خواهان جهان پاک نخواهد شد. نور چشم سپاه را زده اند آتشی زد به قلب ایرانی خبر قاسم سلیمانی، با شهادت دلش مراد گرفت فیض را وقت بامداد گرفت. راه را از حسین یاد گرفت، تاج عزت مبارکت سردار، این شهادت مبارکت سردار ، نه فقط کشورم برایت سوخت دل هر چه حرم برایت سوخت. آه رهبرم برایت سوخت، گر چه در سینه های دلت باقیست رفتی اما مقاومت باقیست. عزیز دل ملت، قاتلت پای مال خواهد شد، قبر خود کند و چال خواهد شد، قبر خود کنده و لال خواهد شد. رهبر ما اگر چه دل پیش است انتقام بزرگ در پیش است، امیر حماسه ساز سلوک با تو موسیقی شهادت کوک است، این شعار امام و روح خداست. مرگ بر قاتلت که آمریکاست.

 

یادواره ها برکت محله ها هستند 
در ادامه حجت‌الاسلام بارانی امام جمعه رودان به جمع میهمانان دعوت شد و این گونه آغاز کرد: یادواره های محله ای برای خانه ها نور می آورد، کوچه های محله به برکت نام شهدا نور باران می شود و این جمعیت دل داده به شهدا یعنی اینکه ما نمی توانیم این برکت عظیم را بیان کنند.

وی ادامه داد: بهترین مرگ ها شهادت است و بالاترین اجر ها برای انسانی است که در راه خداوند ایثارگری میکند. و خداوند متعالی که عادل است اجر این فداکاری را شهادت قرار داده است.

وی گفت: خوشا به حال این شهدا که زیست خود را چنان کردند که خدواند بزرگ این پاداش با عظمت را به آنان عطا کرد.

 

شهدا به کرامت و عزت جاودانه رسیده اند
حجت‌الاسلام بارانی تصریح کرد: این شهدا با شهادت به یک کرامت و عزت جاودانه رسیدند و قطعا زندگی برای قیمت پیدا کردند و برای شرافت و کرامت پیدا کردن است و آن حالتی که عرفا در ۶۰ سالگی باید برایش ریاضت می‌کشیدند و از همه هوا ها دوری می‌کردند این جوان و نوجوان ۱۶ و ۱۷ ساله قبل از رفتن به جبهه پیمودند.

وی تاکید کرد: بدانید که چقدر این مراسم شهدا عظمت بزرگی دارد و باید حضور در این مراسم را قدر بدانیم چرا که بر روی بال ملائک نشسته ایم و این جز خواست شهدا نیست.

امام جمعه رودان بیان داشت: جبهه چگونه این جوانان را ساخت و پرداخت می کرد که آنها شهدایی می شدند، این دانشگاه بزرگ جبهه کاری میکرد که آنها در برابر تمام شیرینی ها و لذت ها دنیا می ایستادند.

 

شهید طفلش را به خدا سپرد و رفت

وی افزود: چه لذتی  آن جوان شهید عزیز رودانی ما در این سنگرها چشیده بود که او طفل تازه بدنیا آمده خود را به خداوند می سپارد و عازم جبهه ها می شود.

وی اضافه کرد: حالات شهدا، احوال معنوی بزرگی است که بواسطه گریه ها شبانه آنهاست که به آسانی به کسی داده نمی شود، اگر که دو کوهه این چنین جاذبه معنوی دارد بواسطه اشک ها شهدا است و بدانید که جای جای جبهه های حق علیه باطل عطر و بوی شهدا دارد.

حجت الاسلام محمد بارانی خاطر نشان کرد: شهادت یعنی میهمان شدن بر سر سفر الهی و این خیلی با عظمت است که بزرگترین لطف در حق آنها شده است.

وی تصریح کرد: به فرموده رهبر انقلاب شهدا مرگ تجارت گونه را برگزیده‌اند و بدانید که مرگ با خسران چه فرقی می کند و اگر توفیق شهادت را نداشته باشیم به معنا واقعی باخته ایم.

وی ادامه داد: انسان ناچار است که از این دروازه عبور کند و در چشم بهم زدنی این عمر سپری می شود همه باید از دروازه عبور  کنند اما در مورد شهید این عمر آنقدر ارزش پیدا میکند که نه در آخرت این سیر  تکامل دارد و اینجا اما شهید همواره در سیر تکامل است تا به قله برسد.

خون شهید جریان ساز عالم اساست
وی تاکید کرد: شهید شکر گذار خداوند است و در خون شهید برکتی هم برای اهل دنیا قرار داده شده و این خون جریان ساز در عالم است همانگونه که خون حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام جریان عظیم را ساخت. بدانید که راه شهید پایدار و هدف شهید تحقق یافته است.

وی گفت: اگر امروز ما تحول دنیا اسلام در عراق ، فلسطین و جای جای دنیا را می بینم حاصل همان جریان سازی خون شهدا است.

امام جمعه رودان گفت: امروز در فلسطین جانیات و نسل کشی ها  رژیم صهیونسیتی را میبینیم اما طرف دیگر قضیه ، آن عظمت جبهه مقاومت و پیروزی بزرگ است.

وی ادامه داد: همانطور رهبر انقلاب گفت این شکست رژیم صهیونسیتی شکستی غیر قابل ترمیم است چراکه از همان ابتدا یک دکترین نظامی برای اسرائیل غاصب طراحی شده بود که در دهه ها گذشته بر چهار اصل بازدارندگی مبانی بر ارتش قدرتمند، هشدار مبنای بر نظام اطلاعاتی پیچیده، انتقال منطقه نبرد به قلمرو دشمن، دفاع از شهروندان در مقابل حملات هوایی و موشکی پایه گذاری شده بود.

وی تصریح کرد: اگر مجاهدت این عزیزان در دفاع مقدس نبود امروز خبری از مبانی انقلاب و شیعی نبود ، می‌بینید که نشست کشورهای اسلامی میگیرند اما دنیا دید که نماینده فرزندان انقلاب از مظلوم دفاع می کند.
وی خاطر نشان کرد: اگر ما با قدرت از امت اسلامی دفاع می کنیم به برکت این شهدای عظیم شأن است.

در ادامه برنامه هم اسمعیل جهانگیری یکی از روایان جبهه ها که حالا لباس خدمت بر تن دارد و متولی فرهنگ و ارشاد اسلامی در استان هست حال و هوای این میهمانی را شهدای تر کرد آنقدر از فضائل این شهدای نوجوان گفت و تجدید خاطره کرد که دلها همه به کربلا و آن نوجوان ۱۳ ساله حسین علیه السلام رسید اشک ها جاری شد و رشادت ها و فداکاری ها برای نسل نو هم روشن تر شد.

پایان بخش میهمانی هم تجلیل از خانواده معظم شهیدان موسی شاکری زاده و ابراهیم کریمی بود تا بساط رزق بزرگی که پهن شده بود کم کم جمع شود تا باز هم با زمزمه کردن این کلام رهبری ( ما مدعیان صف اول بودم از آخر صف شهدا چیدند) لحظه ای دل تنگ اینجا و این برنامه  شوم.

پایان پیام/۸۸۰۵۹

منبع: فارس

کلیدواژه: رودان شهید ابراهیم کریمی علیه السلام امام جمعه جبهه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۰۸۵۶۶۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

در این روستا یک شب در سال همه کوفته می خورند | مراسم «اوکوز قوربانی» در روستای اسفنجان شهرستان اسکو

به گزارش همشهری آنلاین، در سی و ششمین روز بهار اهالی روستای اسفنجان اسکو به نیت بارش باران و دفع بلا از روستا گاوی را قربانی کرده و با گوشت آن کوفته درست می کنند.

روز پنجشنبه ششم اردیبهشت ماه مصادف با سی و ششمین روز بهار به روستای اسفنجان آمدم تا راوی مراسم سنتی چندین صدساله باشم که به اعتقاد مردم محلی این رسم سنتی ریشه در اعتقادات و باور دیرینه این مردم دارد.

ساعت ۸و ۳۰ دقیقه صبح خود را به روستای اسفنجان می رسانم، روستایی آباد و سرسبز با انبوه درختان گردو، بادام و میوه های مختلف که شکوفه های اردیبهشتی در سرشاخه های درختان به رقص درآمده و نوید میوه های آبدار و خوشمزه را می دهند.

اهالی روستا در محله ها پرتعداد هستند، از پسر جوانی آدرس محل اجرای مراسم قربانی را می پرسم «۲۰۰ متر دیگر هم که بروی به مسجد جامع می‌رسی، در همان میدان منتظر باش همه چیز را می بینی.»

به حرفش گوش می کنم و جلوتر می روم، مقابل مسجد جامع چند نفر از ریش سفیدان روستا روی نیمکت نشسته اند. یک آقای جوان هم یک دستگاه کارتخوان دستش گرفته و ایستاده. «سلام آقا صبح به خیر، من خبرنگارم آمدم از مراسم قربانی شما گزارش بنویسم، راهنماییم می کنید که مراسم کجا برگزار می شود و نحوه اجرای آن چطور است؟» متوجه می شود که اطلاعاتی خاصی ندارم در حالی که کارت یکی از اهالی را به کارتخوان می کشد «خانم کمی صبر کن همه چیز را خودت می بینی و می توانی بنویسی.»

خُب باشه، یه سوال این کارتخوان برای چیه و شما چکار می کنی؟ نگاهم می کند و می گوید: «از یک هفته مانده به اجرای مراسم سنتی «اوکوز قوربانی» اهالی روستا در خرید قربانی مشارکت می کنند و هر خانوار هر چقدر که بتواند سهیم می‌شود. معمولا از ۳۰۰ هزار تومان تا چهار، پنج میلیون تومان کمک می کنند؛ امسال دو راس گاو به قیمت ۳۲۰ میلیون تومان خریداری شده.

تا حرف هایش تمام شود برای چند نفر از اهالی روستا کارت می کشد.

روبه روی مسجد جامع پیرمردی روی نیمکت نشسته، کنارش می روم، سلام و صبح به خیر و احوالپرسی می کنیم؛ حاج آقا به سلامتی شما چند سال داری؟ من متولد سال ۱۳۱۷ هستم و ۸۵ سال سن دارم.

از چند سالگی مراسم «اوکوز قوربانی» را به یاد می آوری؟ از بچگی، پسربچه چهار، پنج ساله ای بودم که دنبال قربانی راه می افتادیم و کوچه به کوچه می رفتیم.

فلسفه این قربانی چیه؟ اجداد ما این قربانی را به نیت دفع بلا از روستا و داشتن محصولات کشاورزی پربار و بابرکت انجام می دادند و سینه به سینه منتقل شده است.

البته ما شنیده ایم ایام قدیم در این منطقه بادهای بسیار شدیدی می وزید که باعث تخریب محصولات کشاورزی می شد اهالی روستا نیت می کنند برای کاهش بادها و تبدیل شدن آن به بارش باران قربانی کنند تا بلا دور شود.

روز اصلی برگزاری مراسم چه روزی است؟ مراسم سنتی قربانی کردن سی و ششمین روز بهار است. یا به عبارت دیگر اولین پنجشنبه اردیبهشت ماه.

اگر سی و ششمین روز بهار با اولین پنجشنبه اردیبهشت ماه مصادف بود که خیلی عالی است اگر نه چند روز قبل یا چند روز بعد برگزار می‌شود که مصادف با روز پنجشنبه باشد.

قربانی را آوردند

حرف هایم با حاج آقای ۸۵ ساله گل انداخته، کمی آن طرف تر پسر بچه ای دوان دوان خود را به بابابزرگش می رساند «حاجی بابا قربانی را آوردند.»

سرم را بلند کرده و می بینم از سمت چپ و به اصطلاح محلی از «بالا محله»

چند نفر از مردان و جوانان روستا یک راس گاو نر بزرگ قهوه ای رنگ را در حالی که طنابی به دور گردن او انداخته اند مقابل مسجد جامع می‌آورند.

یکی از اهالی روستا می گوید «خانم خبرنگار مراسم از حالا شروع می شود، این گاو قربانی را محله به محله می گردانیم اگر دوست داشتی می توانی با ما بیایی» سپس نگاهی به کفش هایم می کند «آهان کفش ورزشی پوشیدی می توانی بیایی.»

چشم می گویم و راه می افتیم.

از محله میدان به محله پایین و از آنجا به محله «شَهَر یُولی» می رویم. کوچه‌های روستا آسفالت هستند.

شب کوفته خوران

گاو قربانی که از محلات رد می شود زنان و مردانی را می بینم که جلوی در خانه ایستاده و بشقابی به دست گرفته اند.

دو پیرزن روستایی چادرگلدار به سر کرده و منتظر رد شدن قربانی از محله هستند.

سلام حاج خانم؛ سلام دخترم، مثل اینکه اهل این روستا نیستی؟ نه نیستم، امروز اینجا مهمانم.

می توانی تا شب بمانی تا برایت کوفته درست کنم. آخه امشب همه اهالی روستا برای شام کوفته می خورند.

موضوع برایم جالب می شود.

حاج خانم بشقاب گردو را در کیسه سفید پسر جوان می ریزد و می گوید «امشب همه اهالی روستا مهمان دارند» و شام کوفته می پزند.

گوشت قربانی بین همه اهالی روستا پخش می شود و خودمان هم کمی گوشت دیگر به آن اضافه می کنیم. امروز و امشب تمام اسفنجانی هایی که مقیم شهرهای تبریز، اسکو، خسروشهر، سهند و سایر شهرهای اطراف هستند به اسفنجان می آیند و در مراسم شرکت می کنند و شب هم هر خانواده برای شام کوفته درست می کند. «این یک رسم سنتی و قدیمی است و ما همه به آن اعتقاد داریم.»

راستی حاج خانم اسم شما چی بود؟ عرفان خانم بنویسی کافیه. اونم چشم

حاج خانم همسایه هم در تکمیل صحبت های او ادامه می دهد: ما اسفنجانی ها هر شهری که باشیم باید امروز به روستا بیاییم و در این مراسم شرکت کنیم.

راستی تا گوشت قربانی نیاید ما دست و دلمان به کار پختن کوفته نمی رود. حتی ۲۰ بار هم کوفته بپزیم به طعم و خوشمزه گی کوفته گوشت قربانی نمی رسد.

تحفه ای تقدیم جوانان

حاج خانم این بشقاب گردو چی بود که در کیسه سفید ریختی؟ وقتی گاو قربانی را محله به محله می گردانند چند پسر جوان کیسه های سفیدی به دست گرفته و همراه گاو قربانی حرکت می کنند هر کدام از اهل محل تحفه ای به آنها می‌دهند. بعضی ها به نیت نذر و نیاز و برطرف شدن حاجت می دهند و بعضی هم نذر ندارند و فقط برای تشکر از جوانان است.

ما الان ۵۰ سال است که هر سال یک بشقاب گردو به این جوانان هدیه می دهیم.

ممکن است خانواده ای یک قواره پارچه پیراهنی یا یک جفت جوراب، پول نقد، میوه و نان محلی بدهد.

خلاصه اینکه هر کس هرچی عشقش می کشد می دهد.

با این حاج خانم ها که گرم صحبت شدم اهالی روستا دو محله «حمام و علی اصغر» را هم پشت سر گذاشتند.

به حاج خانم جلیل زاده می گویم حالا که اهالی رفتند من از کجا بروم که آنها را پیدا کنم «دخترم نگران نباش همه محله ها به هم راه دارند فکر کنم الان به محله «عیدآوا» می روند. همین کوچه را بروی بالا بهشان می رسی.»

کوچه های آسفالت و سربالایی را طی می کنم. به نفس نفس زدن افتادم.

فکر می کنم گاو قربانی را دو، سه تا محله دیگر هم بگردانند قربانی می کنند و تمام می شود. در حالی که سخت در اشتباه بودم و کلی کار داریم.

نمی دانم از کدام محله رفتم و به کجا رسیدم، خبری از اهالی روستا که گاو قربانی را می گرداندند نبود کمی استراحت می کنم. موتورسواری از کنارم رد می شود؛ آقا چه خبر از قربانی، کجا برده‌اند؟ از محله باباحسن می‌آورند به پیرسنگ.

پُرسان پُرسان به محله باباحسن می روم، تعداد اهالی روستا که همراه گاو قربانی حرکت می کنند بیشتر شده است. اکثر آنها پسران جوان و نوجوانان هستند.

دوباره با آنها همراه می شوم. از اینکه در بین آنها خبری از خانم ها نیست -حتی یک نفر خانم- تعجب می کنم. از یکی از اهالی روستا می پرسم پس خانم ها کجا هستند آنها گاو قربانی را همراهی نمی کنند؟ نه، زنان روستا به دنبال گاو قربانی نمی آیند. آنها در قربانگاه منتظر هستند.

خب الان برنامه چیه؟ الان گرداندن گاو قربانی در تمام محله های روستا تمام شده و از محله «باباحسن» به طرف پیرسنگ می رویم.

«پیرسنگ» چیه؟

«پیرسنگ» در کوه واقع شده و چند تا سنگ قبر هم آنجا هست. آنجا گاو قربانی را سه بار دور «پیرسنگ» می گردانند بعد به «قوربان داغی» می برند و ذبح می کنند.

قبل از اینکه به «پیرسنگ» برویم گاو قربانی را به قنات «عیدآباد» یا «عید آوا» که در مسیر بود برده و به او آب می‌دهند.

به طرف «پیرسنگ» حرکت می کنیم. اهالی می گویند از کوچه های روستا تا «پیرسنگ» حدود سه کیلومتر است.

در راه «پیرسنگ» با یکی دیگر از اهالی روستا همکلام می شوم. این پیرمرد روستایی هم مثل سایر اهالی هرسال در این مراسم شرکت می کند. وقتی از کم و کیف مراسم می پرسم می گوید:در زمان های قدیم کاروان های زیادی برای هفته بازار اسفنجان از این مسیر رفت و آمد می کردنداهالی روستا از گوشت قربانی در بین این کاروانیان هم توزیع می کردند.

البته چند سال قبل که روستا مثل حالا بزرگ نبود یک گوسفند قربانی می کردند ولی الان که جمعیت روستا زیاد شده یک یا دو راس گاو قربانی می شود.

همین طور که به طرف «پیرسنگ» حرکت می کنیم چندین بار صدای سلام و صلوات بلند می شود.

آقای مسنی که در جلو و کنار گاو قربانی حرکت می کند به نیت شهدای صدر اسلام تا کنون با صدای بلند صلوات می فرستد و اهالی با او همراهی می کنند.

یک ساعت و شاید هم بیشتر در دامنه کوه جلو می رویم تا به پیرسنگ می رسیم.

دیگر نای رفتن ندارم به شدت تشنه ام و پاهایم خسته از این همه کوهپیمایی.

پسر نوجوانی دو بطری آب در دست گرفته و همراه اهالی به طرف کوه می رود. از پشت سر صدایش کرده و آب می خواهم. یکی از بطری های آب را از او گرفته و سر می کشم.

با همه خستگی به پیرسنگ می‌رسیم. گاو قربانی بیچاره هم خیلی خسته شده، پاهایش همراهی نمی کند تا به محل اصلی برسد. چند نفر از جوانان هل می دهند. بالاخره حرکت می کند.

برای رسیدن به مقبره «پیرسنگ» حدود ۲۰ تا ۳۰ عدد پله کم ارتفاع کار کرده اند ولی اهالی ترجیح می دهند از تپه ها بالا بروند.

به محل اصلی «پیرسنگ» می رسیم. اینجا چند مورد سنگ قبر بزرگ می بینم که شکسته شده و هر کدام به طرفی پرت شده اند.

اهالی روستا نمی دانند این سنگ قبرها متعلق به چه کسانی هستند. حتی نمی دانند این «پیرسنگ» که گاوقربانی را سه بار دور آن می گردانند متعلق به کسی است یا نه.

دزدان عتیقه به هیچ چیز رحم نمی کنند؛ اهالی می گویند این سنگ قبرهای شکسته شده را دزدان عتیقه به این روز انداخته‌اند.

آنها به هیچ چیز رحم نمی کنند. چند سال پیش بود که در روستا تخریب قبرها توسط افراد ناشناسی که دنبال عتیقه بودند دهان به دهان می گشت.

پیرسنگ در تسخیر زباله های پلاستیکی

آنجا یک مقبره ای دیدم که در آن بسته بود. چشم هایم را به پنجره نزدیک کرده و داخل آن را نگاه کردم ولی به جز مزار و قبر همه چیز داخل آن بود و بیشتر زباله های پلاستیکی آنجا را به تصرف خود درآورده بود.

خلاصه هر چه که بود گاو قربانی را سه بار دور پیرسنگ گرداندند. همان آقای مسن که اسمش را نمی دانم و طناب دور گردن گاو را گرفته بود بعد از سه بار گرداندن گاو درخواست کرد فاتحه ای برای شهدا و همه آنهایی که در این منطقه به خاک سپرده شده اند خوانده شود.

اهالی همه باهم فاتحه می خوانند و صلوات می فرستند.

پاترولی که ناجی من شد

اعلام کردند همه باهم به طرف «قوربان داغی» می رویم.

«قوربان داغی» کجاست؟ مرد میانسال دستش را به طرف قله کوهی گرفته و می گوید: آن قله کوه را می بینی که مردم یواش یواش به آن سمت می روند آنجا قوربان داغی است.

تا آنجا چقدر فاصله است؟ حدود دو کیلومتر باید کوهنوردی کنیم.

مانده بودم چطور به پاهای خسته ام بگویم که هنوز دو کیلومتر دیگر باید برویم و به قوربان داغی برسیم.

خستگی بد جوری توانم را گرفته بود. اما خدا همیشه سربزنگاه به کمک آدم می آید.

سرم را انداختم پایین و از پله ها کم ارتفاع پیرسنگ پایین می آمدم که یکی از اهالی روستا انگار که از ریخت و قیافه و پاهای خسته ام خبر داشته باشد صدایم کرد و گفت" خانم شما خبرنگاری؟

بله؛ من تا «قوربان داغی» با ماشین می روم اگه بخواهید می توانید با ما بیایید.

مگر تا بالای کوه هم ماشین می رود؟ بله، ماشین پاترول اگر کمک فنر داشته باشد تا نوک قله هم می رود.

خیلی خوشحال شدم و سراغ ماشین پاترولش را گرفتم.

به قول خودش از ماشین پاترولش فقط موتورش سالم و بی نقص بود. «خانم خبرنگار شرمنده، به سر و وضعش نگاه نکن، این ماشین برای کارم است شاید خیلی درب و داغون باشد ولی موتورش سالم است و هیچ نقص فنی ندارد. صحیح و سالم به آنجا می رویم.»

سریع بالا می روم و می نشینم، یکی از فامیل هایشان هم داخل پاترول نشسته. «دخترم نترس بیا بالا» این ماشین کوه و کمر است. حتی نیسان هم نمی تواند کوه را بالا برود ولی پاترول با کمک فنرهایش به راحتی حرکت می کند.

به آرامی حرکت می کنیم و چند دقیقه بعد به قوربان داغی می رسیم. تشکر کرده و پیاده می شوم و می گویم «اجازه می دهید موقع برگشتن هم با شما بیایم من خیلی خسته شدم» بله حتما منتظر می شوم کارتان تمام شود.

ذکر مصیبت اهل بیت

از دیدن انبوه جمعیتی که در قوربان داغی منتظر رسیدن گاو قربانی هستند تعجب می کنم.

اهالی روستاهای دور و نزدیک از شهرهای مختلف آمده بودند.

تا رسیدن گاوقربانی یکی از اهالی روستا با میکروفنی که در دست دارد دعای توسل می خواند.

وقتی در دعای توسل نام مبارک امام حسین(ع) را می خواند در حق حضرت سیدالشهدا و شهدای کربلا ذکر مصیبت می گوید.

بعد دعای توسل را دوباره تا انتها می خواند. دعای توسل که تمام می شود اهالی روستا همه باهم دعای فرج می خوانند.

موقع اذان ظهر است و کم کم گاو قربانی به قوربان داغی می رسد. جایگاه مخصوصی برای ذبح قربانی در نظر گرفته اند ولی ازدحام جمعیت اجازه نمی دهد آنجا را از نزدیک ببینم.

موقع ذبح قربانی همان آقایی که دعای توسل می خواند برای تعجیل در ظهور حضرت ولی عصر(عج)، بارش باران و رحمت الهی، پربار شدن محصولات کشاورزی، دفع بلا و آسیب از روستا دعا می کند و همه مردم آمین می گویند.

گاو قربانی ذبح می شود، اهالی روستا از همان زمان قدیم از محل ذبح قربانی یک جوی یا نهر مانندی درست کرده و انتهای آن چاهی حفر کرده و سر چاه را با سنگ های بزرگ پوشانده و اسم آن را نشانگاه نامیده اند.

اهالی می گویند خون قربانی باید از قربانگاه سرازیر شده، از جوی و نهر عبور کرده و به نشانگاه برسد.

و من دیدم که خون قربانی از جوی و نهر پیچ و تاب خورده و به چاهی که نشانگاه می نامیدند سرازیر شد.

دور جوی و نهر را با نرده های فلزی عمودی حصار کشیده اند و شرکت کنندگان در این آئین سنتی چندین صدساله در کنار نرده‌ها ایستاده و ماجرا را تماشا می‌کردند.

بعد از ذبح قربانی کم کم مردم به روستا بر می گردند.

ساعت یک ظهر است دوباره با همان پاترولی که ناجی من شده بود به روستا برمی‌گردیم.

در مسیر برگشت به روستا بساط نذر و احسان شربت و سوپ به راه است. هر کدام از ما کاسه ای سوپ می گیریم. چقدر این سوپ خوشمزه و دلچسب بود. آقای راننده پاترول مرا به مسجد جامع می رساند.

فکر می کنم هیچ جوره نمی توانم لطف ایشان را جبران کنم. فقط تشکر می کنم و او می گوید «در دنیا به این اصل معتقدم که انسان ها بهتراست برای همدیگر مفید باشند و بتوانند مشکل کسی را حل کنند.»

یک ساعت در مسجد جامع منتظر می مانم، در آشپزخانه بزرگ مسجد زیلوهای تمیزی پهن شده و ظروف مورد نیاز هم روی زیلوها قرار دارد.

با خودروی نیسان پیکر گاو قربانی را به آشپزخانه آورده و شروع به شقه شقه کردن و تقسیم بندی گوشت و استخوان آن کرده و در بین اهالی روستا پخش می کنند و زنان کدبانوی روستا با گوشت آن کوفته لذیذی درست کرده و نوش جان می کنند.

کد خبر 847558 منبع: فارس برچسب‌ها خبر مهم استان آذربایجان غربی تبریز استان آذربایجان شرقی مجله آداب و رسوم

دیگر خبرها

  • ۷ شهید در حمله به نمازگزاران مسجد امام زمان (عج) در هرات
  • 7 شهید در حمله به نمازگزاران مسجد امام زمان (عج) در هرات
  • شهدا معلم همیشگی شرافت و نماد اعتلای اخلاق و غیرت هستند
  • دغدغه اهالی هرمز درباره گلزار شهدا چه زمانی رفع می‌شود؟
  • آرزو‌های شیرین برای محله‌ای در دروازه تاریخ /دروازه ری در انتظار لباس نو
  • تشییع و تدفین چهار شهید گمنام در ایام شهادت امام صادق(ع) در استان کرمان
  • در این روستا یک شب در سال همه کوفته می خورند | مراسم «اوکوز قوربانی» در روستای اسفنجان شهرستان اسکو
  • کرمان در ایام شهادت امام صادق(ع) میزبان شهدای گمنام است
  • استفاده از زندگینامه شهدای بین المللی در کنگره بزرگداشت ۳ هزار شهید سمنان
  • آرزوهای شیرین برای محله‌ای در دروازه تاریخ / «دروازه ری» در انتظار لباس نو